خاطره ای از علامه درباره ملاصدرا
علامه حسن زاه آملی می فرمایند:
روزى مرحوم علامه طباطبایى را در خیابان زیارت کردم و در معیت ایشان، تا درب منزلشان رفتم. به درب منزل که رسیدیم ایشان تعارف کردند. عرض کردم: مرخص مى شوم. ایشان، در پله بالا ایستاده بودند و پایین بودم، رو به من کردند و گفتند:حکماى الهى این همه فحش ها را شنیدند سنگ حوادث را خوردند، قلم ها به دشنام و بدگویى آنها پرداختند، این همه فقر و فلاکت و بیچارگى را از تبلیغات سوء کشیدند.گاهى به کهک به سر مى بردند و گاهى ... با این همه حقایق را در کتاب هایشان نوشتند وگفتند: آقایانى که به ما بد گفتید و فحش دادید و زندگى را در کام ما تلخ کردید و مردم را علیه ما شورانیدید، حرف این است و حق این است که نوشته ایم و براى شما گذاشته ایم، حال هر چه مى خواهید بگویید.آنها حرف حقشان را نوشتند و برای نفوس مستعد به یادگار گذاشتند، تمام تلاش این است که منطق وحى را بفهمیم. خداوند ملاصدرا را رحمت کند! مفسر است، محدث است، فقیه است، مرد سیر و سلوکى است که هفت مرتبه پیاده به زیارت بیت الله الحرام، مشرف مى شود و بار هفتم در بصره نداى حق را لبیک گفته است.ایشان در در شرح اصول کافى حدیث امام سجاد(ع) را نقل مى کند که:چون خداوند سبحان، مى دانست در آخر الزمان مردمى عمیقى پیدا مى شوند در توحید و در اصول عقائد اوایل سوره حدید و سوره اخلاص را فرستاد. مرحوم آخوند مى گوید: به این حدیث که رسیدم گریه ام گرفت. این گریه شوق است و گریه عشق، چون خودش مى بیند که این حدیث، براى امثال اوست.منبع:#گفت_و_گو، #ص 115